محفل گرم عاشقان جنگ و شهادت



بازدیدهای امروز: 16  بازدید
بازدیدهای دیروز: 4  بازدید
مجموع بازدیدها: 59135  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

محفل گرم عاشقان جنگ و شهادت
عاشق فکه
شهید همت: با این امکانات نمیشود در مقابل این دشمن ایستاد . باید خون داد. و چرا ما خون هایمان را در شیشه های از جنس خوف در تاخچه عمر نهادیم و از جنگ حرفی نزدیم..
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» یاد فکه «
» اشتراک در خبرنامه «
وبلاگ جدید

وبلاگ تغییر کرده لطفا به این وبلاگ بنده بیاید

www.mojiyeeshgh.parsiblog.com

دوستان تشریف بیارید خوشحال میشم.

موفق باشید

یاعلی


مناجات العارفین

شهید دکتر چمران

 

خدایا از آنچه که کرده‌ام، اجر نمی‌خواهم و به خاطر

فداکاری‌های خود بر تو فخر نمی‌فروشم، آنچه داشته‌ام تو

داده ای و آنچه کرده‌ام تو میسر نموده‌ای، همه استعدادهای

من، همه قدرت‌های من و همه وجود من زاده اراده توست، من

از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، من از خود کاری

نکرده‌ام، که پاداشی بخواهم.

شهید محمد پیروز بخت

 

خدایا،‌ وجودم سرشار از گناه است، گناهی که

مرا از تو دور می‌کند، و سرانجام جز غرق شدن

در دریای ضلالت و گمراهی چیزی به دنبال

ندارد، خدایا با وجود این همه گناه،‌ جز تو

پناهی ندارم جز تو به کسی امید ندارم،

خدایا از روزی که پا به جبهه این دانشگاه

انسان سازی گذاشته‌ام، خودت گواهی که از

همه‌چیز گذشتم، آمدم تا به تو برسم خدایا نه

به طمع بهشت آمده‌ام و نه ترس از جهنم.

ای شهید تو جهنمی هستی یا منه آلوده خدا کند که قدسیان بر من خاکی رحمی نمیایند و آبرویمه

مرا در درگاه حسین خریدار شوند.

 

علی تو به حق فاطمه ات مرا از جهنم سوزان نجات ده دلت میاید من و مقیر یک جا باشیم آری؟


جوجه ابلیس‏ها وسربازان جندالله

غلام‏على پس از نبردى دشوار و نفس‏گیر در سنندج، عازم شهر محاصره شده بانه شد. این شهر را ضدانقلاب از همه طرف در محاصره خود قرار داده بود و با گماردن عناصرى از نیروهاى کیفى خود در گردنه‏هاى منتهى به شهر و گلوگاه‏هاى مواصلاتى اصلى، مانع نفوذ نیروهاى انقلاب به شهر بانه مى‏شد.
«احمد متوسلیان»، از همرزمان پیچک که خود مسؤولیت گروهى از نیروهاى رزمى سپاه در نبرد بانه را به عهده داشت، مى‏گوید:
«... حرکت بعدى ما آزاد کردن شهر بانه بود. باید بگویم که در بانه ضدانقلاب تا آنجا که در توان داشت در برابر ما مقاومت کرد. مخصوصاً در درگیریهاى «گردنه خان». اگر شما از سمت سقز به طرف بانه بروید، اواسط راه، این گردنه را خواهید دید که موقعیتى بسیار سوق‏الجیشى دارد.
ضدانقلاب در این گردنه خیلى مقاومت کرده بود تا به هر قیمتى که شده نیروهاى ستون ما را زمین‏گیر کند، ولى با این همه، نیروهاى ما با تمام قدرت آنها را عقب زدند و طى یک مانور سریع وارد شهر شدند.
در جریان تصرف شهر، بین برادران ما و قواى ضدانقلاب زد و خورد سنگین درون شهرى بوجود آمد که در نتیجه آن، ما تعدادى شهید دادیم و از عناصر ضدانقلاب هم تعداد کثیرى کشته شدند. نهایت این‏که نیروهاى ما توانستند خود را به پادگان بانه برسانند و بدین ترتیب این پادگان هم پس از چند ماه از محاصره خارج شد.

پیچک در طول تمامى نبردهاى مظلومانه فرزندان انقلاب رشادت‏هاى زیادى از خود نشان داد و یکى از ارکان اصلى جنگ‏هاى تن به تن کردستان بود. یکى از همرزمان او مى‏گوید:
«... تواضع او به حدى بود که کسى باور نمى‏کرد ذره‏اى در او شجاعت باشد و در هنگام بروز شجاعتش کسى باور نمى‏کرد که ذره‏اى تواضع داشته باشد، ولى او با این‏که صبر فوق‏العاده‏اى داشت، هنگامى که معصیت ظالمین را مى‏دید آنچنان به خروش مى‏آمد و به نبرد برمى‏خاست که متعجب مى‏شدیم.
یک بار در ده کیلومترى بانه، دو نفرى گیر تعداد زیادى ضدانقلاب افتادیم، هیچ‏کس در آن شرایط حاضر به مبارزه نمى‏شود ولى ما با رشادت غلام‏على موضع گرفتیم و دو نفرى در حالى که با هیچ جا ارتباط نداشتیم شروع به جنگیدن کردیم، در طول درگیرى، خنده‏هاى غلام‏على مرا عصبانى مى‏کرد و من به او مى‏گفتم: چطور در این موقعیت مى‏توانى بخندى؟ و او مى‏گفت: «توکل بر خدا کن، این جوجه ابلیس‏ها نمى‏توانند جلوى سربازان جندالله عرض‏اندام کنند.»
ما با شجاعت و درایتِ خارق‏العاده پیچک توانستیم از آن مهلکه جان سالم بدر ببریم. در یک درگیرى دیگر، در حالى که سه گلوله خورده بود دائماً این‏طرف و آن طرف مى‏دوید و بچه‏ها را هدایت مى‏کرد و تا رسیدن نیروى کمکى، طى حدود هفت، هشت ساعت درگیرى، دو گلوله دیگر هم خورد. بعد از اینکه به بانه برگشتیم، حاضر نشد او را به بهدارى پادگان ببریم و مى‏گفت: من حالم خوبست به سایر بچه‏ها برسید، اما در همین حال از شدت ضعف بیهوش شد و با پیکر غرق به خون و مدهوش او را به بهدارى رساندیم...»

منبع کتاب آن سه مرد
 

شهید غلامعلی پیچک


ناله شهدا

 

 

 

بلبلی برگ گلی در منقار داشت
وندر آن برگ و نواخوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست؟!!1
گفت ما را معشوق در این کار داشت

بشنو ناله شهدا را و لبیک گو


 

صدای ناله شهدا هنوز هم به گوش می رسد و شاید بیشتر از گذشته هنوز صدای حاج حسین خرازی از خاکریزه های شلمچه خطاب به شهر ما می گوید کجا هستن یاران خمینی منم علمدارش

هنوز از مجنون ترین جای عالم هستی صدای حاج همت چینین سکوت شهر ما را برهم می زند . که ای دوست اینجا قدمگاه مادر زهراست گناه نکنید
هنوز هم صدای از سه راه شهادت از نقطه وصل طلاییه به عرش ناله مهدی باکری بلند شده ای اهل دنیا وارد گروه سوم شوید...
هنوز از کناره های فرات صدای به گوش می رسد این ناله آشنا هست این عباس کریمی فریاد میزند . ای بسیجی کربلا بی تو سفا نداره بیا
جواب ما . حاجی دنیا حالش بیشتر
هنوز حاج عباس بابایی در مکه و مدینه پرواز عشق می کند در دو کوهه در فکه و همسرش چشم به راه که ای عباس به زمینیان هم نگاهی کن
هنوز هم صدای سید علی در گردان نجف اشرف به گوش می رسد : ایمان و اخلاص برادران عزیز داشته باشید اخلاص کجایی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هنوز هم صدای ناله های شبانه از کناره میدان صبحگاه به گوش میرسد
آری حاج احمد متوسلیان قلب خود را دردوکوهه نهاد و رفت
بسیجی گوش تو چرا کر شده چشمانت کور شده
دنیا با تو چه کرده
آدمک های تو  از قبله ی دیگر شده اند
همه با دشمن خود نیز برادر شده اند

 

بلبلهای خمینی شما چه ناله می کنید کسی برای لبیک گفتن آماده نیست؟!!!!!!!!!!!!!!!


آنقدر...

آن قدر در دریای خون برای خدا شنا می کنم تا تنم شر شر شود و وجودم چاک چاک تا شاید خدا مرا مورد آمورزش خویش قرار دهند.

آنقدر در سلسله موی عشق چنگ می زنم تا به آسمانی ترین جای عالم یعنی کربلا بروم.

آنقدر دیده ام را فرو میبرم تا آن ایمان همتی خدا به من اعطا کند.

آنقدر از دیده ام التماس اشک می کنم تا در دریا اشک خود.همچون شهدا غرق حسین شوم.

آنقدر در میان رملهای فکه ناله می کنم تا شاید صدای مرا آوینی بشنود و مرا کربلا ببرد.

آنقدر خاک بازی می کنم تا شاید یک روز یک بسیجی خاکی بشوم.

آنقدر غبطه میخورم که چرا در سالهای جنگ نبودم و آنقدر خوشحالم که در این زمانه هستم تا یاد شهدا را زنده کنم.

حرف آخر:

کربلا رفتن عشق می خواهد . هر کس در این زمانه عاشق نمیشود

شهیدسید مجتبی علمدار،فرزند سید رمضان /متولد یازدهم دیماه 1345/تاریخ شهادت یازدهم دی ماه 1375 /محل شهادت ساری